جالبترین ها

جالبترین ها

جالبترین مطالب علمی و عمومی
جالبترین ها

جالبترین ها

جالبترین مطالب علمی و عمومی

امید

http://s3.picofile.com/file/7478619030/wf3arkmv89uovk392xbp.jpg



تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتند تا ببینند چند ساعت دوام میارند.
حداکثر زمانی رو که تونستند دوام بیارند 17 دقیقه بود.
سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونند زنده بمونند به همون استخر انداختند.
اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادند.
بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردند دوباره اونها رو به استخر انداختند.
حدس بزنید چقدر دوام آوردند؟
26 ساعت !!!!!!!!!!!!
پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودند تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستند این همه دوام بیارند ...


منبع : وبلاگ انجمن زیست شناسی دانشگاه قم

عکسی‌ غم‌انگیز از خداحافظی پدر و مادر

عکسی‌ غم‌انگیز از خداحافظی پدر و مادر و تعظیم کادر پزشکی‌ به بچه‌ ای که مرگ مغزی شده و قراره کبد و کلیه اش جان دو انسان دیگر را نجات دهد..!

http://s1.picofile.com/file/7478157632/u6ntvpxkj7y4recgd6q1.jpg

قیمت عشق

این تصویر، برگزیده ششمین جشنواره دو سالانه عکس مستند ونکور کانادا می باشد که منجر به سکوت یک دقیقه ای هیات داوری شد!

 

قیمت عشق

 

خواهم ورقی نوشتن از عشق
کآسان نتوان گذشتن از عشق

عشق است طریق آشنایی
دل یافت ز عشق روشنایی

هرگز به آدم ها نخند !!


به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !
به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند...
به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند...
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند...
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد...
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی...
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی...
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...
نخند
نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...
که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:
آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند

به حجت هایی که تمام زندگی شان یک موتور است تا کوهی از بار را برای یک لقمه نان در کوچه پس کوچه های تنگ این شهر جا به جا کنند... نخند

به حجت هایی نخند که پشت شهرداری می ایستند تا هر کس و ناکسی را پشت موتورشان سوار کنند فقط به خاطره احتیاج !

به دستان حجت نخند

خیلی ساده ... نخند دوست من!!!
هرگز به آدم ها نخند
خدا به این جسارت تو نمی خندد؛ اخم می کند

سبک جدید عکاسی دیجیتال

این هنر یه به نوعی فن جلوه بی نظیری به تصاویر می بخشد که تصور می کنید به یک فیلم نگاه می کنید.

 

لطفا تا لود شدن کامل عکس ها منتظر بمانید ...




تصویر خیابان شلوغ – فردی در حال ورق زدن روزنامه.

ادامه مطلب ...

دهه شصتی بودن یعنی چی؟!


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up5/07393445137121478836.jpg
یعنی شیفت صبح آخره حال و شیفت بعدازظهر ضدحال!
یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن!
یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش!
یعنی تمبرهندی دونه ای 5 تا تک تومن!
یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده تو کیف!
یعنی بستنی خوردن و تکراره "مامان بستنیش خوشمزه تره"
یعنی آدامس های سین سین و پرستو، عکس بازی تو کوچه ها!
یعنی میکرو، آتاری، سگا ساعتی بیست تومن!
یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی شو دیدن!
یعنی صف طولانی روغن کوپنی!
یعنی کلاس تابستونی و جهشی درس خوندن!
یعنی ته کلاس تنبل ها، ردیف جلو بچه زرنگا!
یعنی صدآفرین، هزارآفرین، کارت تلاش!
یعنی زنگ های اول ریاضی، زنگ های آخر انشاء و تاریخ مدنی!
یعنی تلویزیون سیاه سفید و سه تا شبکه!
یعنی کلاه قرمزی و آقای مجری!
یعنی بستنی توپی، پفک زاغک و جایزه های توش!
یعنی بادکنک شانسی!
یعنی کرسی و 6 نفر زیرش سر وکله زدن!
یعنی انباری و انواع ترشی و بوی نم!
یعنی نوار کاست و آهنگ سر زنگ مدرسه، میگم این درسا بسه...!
یعنی خوردن شلغم و لبو جلوی مدرسه!
یعنی مشق شب نوشتن با دوتا مداد...مشکی، قرمز!
یعنی موضوع انشاء "تابستان خود را چگونه گذراندید؟!"
یعنی پوشیدن لباسای چندسال پیش بابا و فک وفامیل!
یعنی لواشک پهن کردن تو سینی و گذاشتن رو پشت بوم!
یعنی خوردن کشکک تو روزهای برفی و تعطیل مدرسه!
یعنی زنگ تفریح و دزدو پلیس!
یعنی خاله بازی و دعوت کردن هم بازیها به خونه!
یعنی از رو هر غلط املایی ده بار نوشتن!
یعنی آخر فیلم تو سینما دست زدن و سوت کشیدن!
یعنی نوبتی خونه عمه و خاله و دایی و عمو رفتن یک شب درمیون!
یعنی خرپلیس، فوتبال دستی، یه قل دو قل، قایم موشک، بالا بلندی!
یعنی کلاسی 45 نفر هر نیمکت سه نفر!
یعنی چسبوندن لاله ی گل رو ناخن و لاک زدن!
یعنی زن همسایه رو خاله صدا کردن!
یعنی دوست داشتن، دوست داشته شدن، صفا، صمیمیت...یعنی عاشقی درکنار حیاء و ادب!
یعنی...

پ.ن

خیلی ها هنوز نمیدونن وقتی هی گفته میشه دهه شصت یا دهه شصتی که میگن منظور چیه! خواستم گوشه ای ازش رو بگم تا شاید درک کنن،شاید...!


منبع : http://www.goldman7.blogfa.com

نخستین کارمندان مایکروسافت

هر کدام از این ۱۱ نفر که پولدارترین فرد جهان (بیل گیتس) بین آنهاست، چه مسیری را طی کردند و هم اکنون چه می کنند؟


داستان عکس مشهور مایکروسافت- عکس

این تصویر یکی از نمادهای مهم شرکت مایکروسافت و البته یکی از نمادهای بزرگ دنیای تجارت محسوب میشود. ۳۳ سال پیش و در سال ۱۹۷۸ این ۱۱ نفر نخستین کارمندان شرکت مایکروسافت بودند و بنیان یکی از بزرگترین شرکت های جهان را گذاشت اند.

 

چه کسی آن زمان فکر می کرد بیل گیتس این عکس با آن ظاهر جوان تبدیل به ثروتمند ترین فرد جهان می شود؟ ‏


داستان خود این عکس هم جالب است. تیم اولیه مایکروسافت علاقه ای به گرفتن عکس دسته جمعی نداشت اما وقتی باب گرینبرگ در یک مسابقه رادیویی برنده شد و جایزه آن یک عکس پرتره مجانی بود! آنها تصمیم گرفتند با هم بروند و این عکس دسته جمعی را بگیرند. ‏

اما هر کدام از این ۱۱ نفر چه مسیری را طی کردند و هم اکنون چه می کنند؟

 

ادامه مطلب ...

آرزوهای جالب و خنده دار کودکان

آرزوهای زیر از کتاب سومین جشنواره بین‌المللی «دستهای کوچک دعا» است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و آرزوهای بچه‌های دنیا را جمع آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آن‌ها جایزه می‌دهد. آرزوهای زیر از بچه‌های ایران است.
 

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up5/71558506179679085079.jpg


* آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد!


* خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد، فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی/ 7 ساله)


* خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. می‌تونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری/9 ساله)
* خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد. آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری/ 10 ساله)


* آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آن‌ها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم، از من می‌گیرند و به بچه آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان/ 9 ساله)


* بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید: کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک/ 8 ساله)


* ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند و من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی/ 11 ساله)


* خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر/ 10 ساله)


* خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز، از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی، تا همه ما بتوانیم داروی «اکس جید» را بخریم و از درد و عذاب سوزن در شب‌ها رها شویم و در خواب شبانه‌مان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم. (مهسا فرجی/ 11 ساله)


* خدایا! شفای مریض‌ها را بده. همچنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول‌شدن دعا 600 عدد صلوات گفتمان‌شاءالله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی/ 11 ساله)



* ای خدای مهربان! من سال‌هاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد، اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن. (رضا رضائی / 13 ساله)


* کاشکی من یه مغازه توپ‌فروشی داشتم تا دیگه مجبور نمی‌شدم به‌جای توپ‌هایی که همسایه‌مون پاره می‌کرد، توپ نو بخرم! (زهرا ایمانی/ 12 ساله)


* خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی/ 11 ساله)

* ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم. ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی/9 ساله)
* خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم به خاطر این کار منو به جهنم نبر، چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور/ 10 ساله)


* آرزو دارم به‌جای این‌که من به مدرسه بروم، مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آن‌ها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این‌قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)


* من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی/ 11 ساله)


* خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خوانند، اما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آن‌ها درس بخوانند و ما مثل آن‌ها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه/ 10 ساله)