در 35 کیلومتری شمال غرب شهرستان نمین پاسگاه صدآفرین قرار دارد .نام این پاسگاه سابقا (کلوز) بود پاشگاه صدآفرین آخرین نقطه مرزی فی مابین روستای خواجه بلاغی و خوش آباد پیله رود قرار دارد . بعد از شهریور 1320 که متفقین به ایران حمله کردند و شهید صدآفرین دلاوریهای که از خود نشان دادنام این پاسگاه صدآفرین نام گذاری شد .
در شبانگاه دوم شهریور 1320 در جریان جنگ جهانی دوم نمایندگان قوای روس پس از تسلیم دولت ایران ورود خود را به مرزهای ایران در منطقه نمین به پاسگاه کلوز اطلاع می دهند حسین علی صدآفرین بعنوان معاون پاسگاه انجام وظیفه می کرد او در آن زمان 17 سال سابقه خدمت داشت .و از اهالی زنجان بود ودو پسر متولد 1309و1310 داشت و همسر وی نیز مربی قرآن بود . در روستا ی خواجه بلاغی زندگی می کردند . .
حسین علی پس از شنیدن این خبر بلافاصله پیش فرمانده پاسگاه رفته و او را در جریان قرار میدهد . ایشان تمایلی برای درگیری از خود نشان نمی دهد . و هیچ کس خود را برای مبارزه آماده نمی کند . خانه خود می رود و با خانواده واع می کند .
حسین علی به پاسگاه بر می گردد و می خواهد از اسلحه خانه تفنگ بردارد هیچ یک از همکارانش از ترس مؤاخذه با مافوق در اسلحه خانه را باز نمی کنند مجبور می شود با شلیک گلوله در اسلحه خانه را باز کند تعدادی تفنگ برنو بردارد کمی دورتر از پاسگاه تفنگ ها را در فاصله های مختلفی قرار می دهد ساعت چهار نصف شب حمله شروع می شود حسین علی شروع به تیراندازی می کند قوای روس انتظار حمله نداشت و فکر می کرد با عده ی زیادی طرف است هر چه می توانند پاسگاه کلوز را گلوله باران می کنند .
او تا ساعت 8 صبح در برابر قوای روس شجاعانه می جنگد –که شخصی از این روستا پایان جنگ را ساعت 10 می داند -حوالی ساعات 6صبح در حالیکه میمنه و میسره لشکر روس از سمت نمین و ارشق با عبور از دهات و قبضه ها وارد اردبیل شده بودند ستون اصلی لشکر روس با مقاومت یکه تازی جانانه حسین صدآفرین در حوالی پاسگاه کلوز زمین گیر شده بود .توپخانه دشمن پاسگاه ویران کرده بود مهمات حسین علی تمام شده بود و برای اینکه اسلحه های دست دشمن نیفتد اسلحه ها می شکند(جویا می شوند که چرا اسلحه ها را شکسته می گوید برای یک سرباز ایرانی ننگ است که اسلحه اش دست دشمن بیافتد ) و به جنگ تن به تن روی می آورد تا با چنگ و دندان با دشمن مقابله کند .در این درگیری تن به تن به شهادت می رسد سربازان روس وقتی متوجه می شوند فقط یک نفر با آنان می جنگیده است با قساوت هر چه تمام تر سر از تن صدآفرین جدا می کنند فرمانده روس بعد از لحظاتی که وارد پاسگاه می شود وقتی اسم شهید را می پرسد او را حسین علی معرفی می کنند وی از اینکه صدآفرین را کشته اند نیرو های خود را مؤاخده می کند و با تحسین شجاعت این سرباز ایرانی به زبان روسی با لقب 1000 آفرین خطاب می کند
اهالی روستا در حین جنگ روستا را خالی می کنند در حالی که فقط چراغ یک خانه دیده می شود آن هم خانه صدآفرین بوده که زنان روستا نتوانسته بودند ایشان را با خود ببرند .بعد ازبرگشت اهالی روستا سراغ پاسگاه می روند . توسط مولا مرتضی سید حسینی پیله رود بر پیکر مطهرش نماز میت خوانده می شود و در همان پاسگاه به خاک می سپارند. سال 74 همسر این شهید بر سر مزار صدآفرین می آید و بیست متری مانده به طور سینه خیز بر سر قبر ایشان میرود ظاهرا وداع آخرش بوده .چند سال پیش شخصی غیوری از روستای خواجه بلاغی بنام طومار جعفری آرامگاه او را در این پاسگاه بازسازی می کند .
بشوی آوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
روحش شاد .
منابع : ساوالان ائگیدلری - مکتوبات آقای محجوب
و
http://mumbojumbo.ir
ادامه مطلب ...
منبع:عصر ایران
در این قبرستان، اجساد حیوانات خانگی همراه با عکس و سنگ قبرشان دفن شده است...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،
خواندن تو آز آخر به اول ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.
دکتر شریعتی