جالبترین ها

جالبترین ها

جالبترین مطالب علمی و عمومی
جالبترین ها

جالبترین ها

جالبترین مطالب علمی و عمومی

ذهن خلاق - تراشه‌های مداد

مارتا آلتس با تراشه‌های مداد طراحیش ، شخصیت‌های را به وجود آورده که در عین سادگی ما را مبهوت خلاقیتش می‌کند. به راستی مارتا چگونه ایده اولیه طراحی این شخصیت‌ها به ذهنش خطور کرده است ؟ برای دیدن دیگر کارهای طراحی او به سایت شخصیش مراجعه کنید.



ادامه مطلب ...

انسانیت هنوز هم وجود دارد...

هاست لینوکس
مگان ووگل 17 ساله در راند آخر مسابقه قهرمانی دوی 3200 متر بود که به آردن مک مت 17 ساله ای رسید که توان خود را از دست داده بود. مگان بجای رد شدن از کنار آردن، ایستاد، بازوی آردن را به دور گردن خود انداخت و 30 متر پایانی را با او قدم زد تا به خط پایان رسید. لحظه ای که به خط پایان رسیدند مگان، آردن بی رمق را به روی خط پایان هل داد و به این ترتیب خود بجای آردن آخرین نفر مسابقه شد.

تبلیغ چاپی فوق‌العاده جالب پژو برای کیسه هوا در یک مجله

تبلیغات چاپی این روزها تقریبا در حال کمرنگ شدن است و شرکت‌ها معمولا رسانه‌های آنلاین را روشی پردوام‌تر برای تبلیغ می‌دانند (البته در جهان برخلاف ایران!) اما گویا با این روشی که یک شرکت تبلیغاتی برای تبلیغ کیسه هوا در محصولات شرکت پزو برگزیده می‌توان گفت همچان نشریات چاپی امکانات بهتر و یا شاید جذاب‌تری برای جلب توجه بازدیدکنندگان به یک تبلیغ دارند.


این شرکت تبلیغاتی در تبلیغ جدید شرکت پژو در خصوص کیسه هوا، یک کیسه هوای واقعی را در صفحات میانی یک مجله جای داده است یعنی جایی دقیقا در صفحه پشتی تصویر یک خودرو پژو که بر روی ان نوشته شده که برای درک بهتر عملکرد کیسه هوا بر روی خودرو با مشت بزنید!.


بله! پس از انکه با مشت نقطه تعیین شده ضربه بزنید دقیقا در صفحه پشتی کیسه هوای کوچکی از تصویر داخلی خودرو و دقیقا از داخل فرمان بیرون می‌زند و متن کناری نیز وجود ۶ کیسه هوا در این ماشین را یادآور می‌شود. در ادامه می‌توانید فیلم این تبلیغ و نحوه عملکرد آن را ببینید و البته امیدواریم فکری برای حمع کردن کیسه هوای باقیمانده بر روی کاغذ کرده باشند چون به هر حال باید بتوان آن را به راحتی آرشیو کرد! راستی در آنجا هم کیسه هوای خودرو آپشن محسوب می‌شود!؟


اسکلت های دو عاشق معروف

سال 2007 برای باستان شناسان جهان سالی توأم با موفقیتها و کشف آثار محیرالعقولی همراه بود که در این میان 10 اثر مهم کشف شده و بحث انگیزترین آنها نیز اسکلتهای عشاق یا اسکلت های ولنتاین، بود.


این دو اسکلت عصر نو سنگی که در سیزدهم فوریه سال  2007 شناخته شدند، اسکلت مرد و زنی بودند که سالها کنار هم دفن شده بودند.


باستان شناسان پس از مطالعه روی دندان های این اسکلتها که کاملا دست نخورده باقی مانده بودند، مشخص کردند این عشاق در جوانی و حدود 5 تا 6 هزار سال پیش در این گور دفن شده اند.

کشف این اسکلتها از آنجا در نوع خود منحصر به فرد به شمار رفت که کشف تدفین دوتایی مربوط به عصر نوسنگی تاکنون در هیچ گزارش باستان شناسی دیده نشده است.

این اسکلتهای پر رمز و راز در ورونای ایتالیا پیدا شدند.

ورونا شهری است در شمال ایتالیا، ناحیه ونتو Veneto کنار رود آدیگه Adige که موقعیت سوق الجیشی آن بین ونیز و میلان و همچنین گذرگاه برنر Brenner که ارتباط دهنده اروپای مرکزی با ایتالیاست، باعث شد بسیاری به این دو اسکلت لقب اسکلتهای رومئو و ژولیت بدهند. دلیلشان این بود که اسکلتها دقیقا در جنوب مانتوآ، واقع در 25مایلی جنوب ورونا، جایی که شکسپیر داستان رومئو و ژولیت خود را در آنجا خلق کرد، کشف شده است.

روحیه ورزشکاری یعنی این!

روزی روبرت دو وینسنزو Robert De Vincenzo گلف باز بزرگ آرژانتینی پس از بردن مسابقات و دریافت چک قهرمانی، لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن شد تا آماده رفتن شود.

 

 


پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها بطرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود، زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.

ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضاء نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت:"برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی آرزو می کنم"


یک هفته پس از این واقعه دوویسنزو در یک باشگاه روستائی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلفبازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: یک هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید.

می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده! او شما را فریب داده، دوست عزیز!

دو وینسنزو می پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟

- بله، کاملا همینطور است.

دو ویسنزو می گوید:" در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم."


اگر شما جای او بودید اولین فکری که می کردید و اولین جمله ای که می گفتید چه بود؟

Be This Guy

August Landmesser

کارگر ساده ای که به خاطر امتناع از ادای احترام نازی ها توی این عکس به شهرت رسید.


August Landmesser was a worker at the Blohm + Voss shipyard in Hamburg, Germany, best known for his appearance in a photograph refusing to perform the Nazi salute at the launch of the naval training vessel Horst Wessel on 13 June 1936


http://s1.picofile.com/file/7539923438/be_this_guy.jpg

نقاشی با مهر تاریخ

برای ترسیم یک منظره حتماً لازم نیست که از قلم و رنگ استفاده کرد با کمی خلاقیت می توان از ابزار های دیگر برای نقاشی استفاده کرد.
 

«فردریکو پیتریا» هنرمندی است که راه جالبی برای کشیدن نقاشیهای خود پیدا کرده، روشی که تا کنون توسط کسی استفاده نشده و منحصر به او است.

این هنرمند ابتدا سوژه کار خود را از بین عکسها انتخاب می کند و سپس با استفاده از یک مهر تاریخ زن و استامپ نقاشیهای خود را به وجود می آورد.


ادامه مطلب ...

دلم برای معلم و مدرسه و کودکی ام تنگ شده

http://s3.picofile.com/file/7506283438/19834_516.jpg


دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز و کوه های همیشه قهوه ای  ...


دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی ...


دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته ،برای اولین زنگ مدرسه، برای واکسن اول دبستان ، برای سر صف ایستادن ها ، برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته ...


دلم برای مبصر شدن، برای خوبها و بدها ، دلم برای ضربدر و ستاره ...

دلم برای ترس از سوال معلم، کارت صد آفرین ، بیست داخل دفتر با خودکار قرمز و جا کتابی زیر میزها، جا نگذاشتن کتاب و دفتر...


دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت ...


دلم برای زنگ تفریح، برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها، برای لی‌لی کردن ...
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم، برای اردو رفتن ، برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن ...


دلم برای روزنامه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس ، برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود، برای خنده های معلم و عصبانیتش برای کارنامه ، نمره انضباط، برای مهر قبول خرداد ...


دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزو هایم، دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده ...


نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟


پی نوشت :   

                          بوی ماه مهر و مدرسه