اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم، هی میگفت: علی جان تویی، هی میگفتم: ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت: رضا جان تویی مادر، میگفتم: نه مادر جان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت دلم شکست، گفتم: آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
نکته: چه مادر و پدرها و پدربزرگها و مادربزرگهایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ماها هستن. ازشون دریغ نکنیم.
ممنونم بخاطر چنین تذکر خوبی فرزاد جان
زنده باشی
قربان شما
از درویشی پرسیدند:
جمله ای بگو که
درلحظات شادی غمگین
ودرلحظات غم شادمان کند
گفت بگویید:
این لحظات هم
خواهد گذشت
این نیز بگذرد
خیلی ناراحت کننده بود.. )-:
اوهوم
چشای منم خیس شد
نمیدونم چی بگم........
منم م م
فرزاد جون
سلام
خوبی؟
درست عین چنین تجربه ای رو داشتم البته برعکس: که خانومی تماس گرفت خونه و هی میگفت:
سلام فاطمه مادر خوبی؟
اشتباه گرفتید...
زینب تویی مامان؟
نه خانوم اشتباه گرفتی
نه داری اذیتم میکنی...تویی نسرین؟
...
اما من نگفتم آره هستم...منم مامانی...خوبی؟
نگفتم فرزاد...
چون دیرم شده بود باید میرفتم بیرون.
اما الان که فک میکنم این دلیل قانع کننده ای نبود و نیست.
کاش منو ببخشه...
سلام
مرسی
واقعا؟
چه جالب.چه تصادفی؟
البته شما مقصر نبودی که
ای وای من
عالی بود
واقعیتی تلح متاسفانه..
وبتون جالب بود
مرسی
به تقویمی که مرا یکسال بزرگتر نشان می دهد
حتی به موهای سفیدی که بر سرم می رویند ،
کاری ندارم !
من ;
هنوز خود را کودک خانه ی تو می دانم
ღஜ♥ღஜ♥ مادر ♥ஜღ♥ஜღ
کاشکی قدرشو ن رو بدونیم
کاشکی
سلام...وقتتون بخیر...
افسوس با اینکه این مطالب می خونیم ولی آدمای فراموش کار و نا سپاسی هستیم.....ما نسبت به معبودمون این خصوصیات داریم....پدر و مادر و معبود تنها تکیه گاههای زمان کمک ما هستن و وقتی کارمون تموم شد....واقعا این حرکات خیلی دل خراشن....
واقعا ما ایرانیا آدمای فراموشکار هستیم
اینو قبول دارم