آنچه می خوانید یادداشتی طنز از زنده یاد عمران صلاحی با عناوین «گفتگو با چوپان دروغگو» است که برای نخستین بار مهدی فیروزان در سایت شهر کتاب منتشر کرده است.
* لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.
نیازی به معرفی نیست. کتاب های درسی خودشان حسابی این جانب را معرفی کرده اند. همه فکر می کنند نامم چوپان است و فامیلم دروغگو.
* این دستگاه چیست که توی بقچه پیچیده اید؟
دستگاه پخش صوت. در دوران پست مدرن، ما دیگر از نی لبک استفاده نمی کنیم. گوسفندها هم به سرودهای تند غربی عادت کرده اند و سر حال که باشند، حرکات موزون هم می کنند. مثل حالا. ببینید چه دنبه ای تکان می دهند. سگ مان هم گاهی اوقات می زند زیر آواز و ما را از خماری در می آورد. تصمیم داریم در صورت امکان، دستگاه «اکو» هم بیاوریم تا گوسفندانی که در دور دست مشغول چرا هستند، از موسیقی بی نصیب نمانند.
* می بینم موبایل هم دارید. لابد کسانی که گوسفند زنده می خواهند، با این تلفن همراه تماس می گیرند.
خیر در دوران پیشامدرن ما ناچار بودیم برویم سر کوه، دست مان را دور دهان مان لوله کنیم و فریاد بزنیم آی گرگ… آی گرگ… این کار، هم وقت مان را می گرفت و هم نیرومان را. حالا با این تلفن همراه شماره های مختلفی را می گیریم و داد می زنیم آی گرگ… دیگر لزومی ندارد بالای کوه برویم.
* حالا واقعا گرگی هم وجود دارد یا مردم را سر کار گذاشته اید؟
از این کار لذت می بریم و خوش خوشان مان می شود. نمی دانید چه کیفی دارد وقتی مردم به کمک می آیند و می بینند از گرگ خبری نیست.
* پس بی خود نیست که به شما می گویند چوپان دروغگو. لابد آب هم قاطی شیرتان می کنید؟
اشتباه به عرض تان رسانده اند، ما شیر قاطی آب مان می کنیم.
* وقتی الکی داد می زنید «آی گرگ»، سگ تان چه عکس العملی نشان می دهد؟
اوایل مثل قرقی از جا می پرید و می دوید که پاچه گرگ را بگیرد، اما دندان اش به هوا اصابت می کرد.
* حالا چه کار می کنید؟
حالا وقتی داد می زنیم «آی گرگ»، سگ مان چانه اش را روی دست های اش می گذارد و می گوید: «بخواب، حال نداری.»
* حالا اگر واقعا گرگ به گله بزند چه کار می کنید؟ مردم که دیگر حرف شما را باور ندارند.
یک کاریش می کنیم. شاید با آقا گرگه کنار آمدیم. کافی ست یک خرده سبیلش را چرب کنیم.
* چه جوری؟
اینش دیگر به خودمان مربوط است.
لینک مرتبط :
چه در لباسها و چه در خانه تان می توانید زمردی را وارد کنید و از آن تاثیرات مثبت بگیرید.
خانمها دوستش دارند و این دوست داشتن ریشه ای تاریخی دارد. «زمرد» همیشه محبوب بوده به خصوص در میان خانمها، رنگ خاص این قطعه جواهر چشم را می گیرد و رها نمی کند.
ادامه مطلب ...
مسوولان توسعه و عمران امارت متحده عربی اعلام کردند، کار ساخت اولین شهر فاقد کربن (کربن صفر) جهان که ۵۰هزار نفر را در یک محیط بدون خودرو جای خواهد داد، در ابوظبی واقع در خلیج نفت خیز امارات متحده عربی آغاز شده است.
ادامه مطلب ...
نسل ما یعنی... خاله بازی با چادرای مامانامون تو کوچه. یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی. یعنی بوی نون پنیر و نارنگی تو کیف. یعنی فوتبال دستی. یعنی مانتو خفاشی با اپول. یعنی توپ دولایه رنگی پلاستیکی. یعنی صف نون ...
نسل ما یعنی یعنی بوی نم خاک بعد بارون تو کوچه خاکی...یعنی ویدئو قاچاق...یعنی آتاری و میکرو... یعنی سیگار زر... یعنی انباری و بوی سرکه... یعنی شکر، روغن ،قند کوپنی... یعنی فخر فروختن با کتونی میخی... یعنی قاق بودن تو بیخ دیواری... یعنی ته کلاس و تقسیم لواشک... یعنی سیاه چال... یعنی کارت صدآفرین... یعنی حسرت یک دقیقه خواب بیشتر تو زمستون... یعنی ادکلن کبرا و ویوا... یعنی لاک قرمز و قند! تلویزیون سیاه و سفید... یعنی بستنی کیم دوقلو... یعنی آدامس خروس نشان... بوی آش و کشک تو یه روز بارونی... یعنی کیسه و سفیدآب... یعنی علاالدین و سیب زمینی... یعنی کوبلن و کاموا... یعنی بوی ماهی دودی... یعنی کارت بازی با دمپایی... یعنی کپسول بوتان و پرسی... یعنی جوجه رنگی... یعنی چشم کبود و مامان دوستت دم در... یعنی نوار کاست... سیاوش شمس و داریوش... آلبالو خشکه رو پشت بوم... یعنی بوی نفتالین لای رختخواب... یعنی پرش از روی رختخواب ها و سقوط آزاد با اونا... یعنی تک درخت ته کوچه... یعنی خریدن لبو و لواشک از سر کوچه ی مدرسه... یعنی خوردن ساندویچ کثافتی اونم با ولع ... یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی... یعنی ساختن آدم برفی با لگن حموم... یعنی بوی نم زیرزمین... یعنی نیمکت سه نفره... یعنی چوبین و برانکا... یعنی تیله بازی... یعنی اشکنه... یعنی خرپلیس... عاشق شدن از پس پرده ی حیا و شرم... یعنی نامه پسر همسایه... نسل ما یعنی من... یعنی تو... یعنی ما...
ادامه مطلب ...
خفاشها پرجمعیتترین گروه پستانداران هستند و کمتر تغییری در تعداد آنها تاثیر بزرگی بر اکوسیستم منطقه محل سکونت آنها میگذارد. اغلب خفاشها در شب فعالیت میکنند و روزها در نواحی تاریک مانند غار استراحت میکنند.
برای مشاهده عکس بزرگ از نشنالجئوگرافیک، اینجا را کلیک کنید.
در مکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است...
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود.
در مکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند!
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست... دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود!
در مکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و در همان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم...
آری، شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست...
مارتا آلتس با تراشههای مداد طراحیش ، شخصیتهای را به وجود آورده که در عین سادگی ما را مبهوت خلاقیتش میکند. به راستی مارتا چگونه ایده اولیه طراحی این شخصیتها به ذهنش خطور کرده است ؟ برای دیدن دیگر کارهای طراحی او به سایت شخصیش مراجعه کنید.