(( اگه حال نداری بعدا بیا بخون ولی اگه موندی تا انتهاش بخون ))
منم! یه دهه شصتی... شاید بارها ازینجا رد شدی و رفتی بدون اینکه یه لحظه فکر کنی به اینکه چرا اینجا اسمش اینجوریه! بشین گوش کن
من از تبار و نسلی ام که اسمش بود بچه های انقلاب و کنیه ش شد دهه شصتی!
نسلی که برای نفس کشیدنم باید می جنگید!
نسلی که همه چیز قبل از رسیدن بهش تموم شده بود!
نسلی که درداشو تو دنیای مجازی نوشت!
نسلی که حرفشو خورد تا شاید جایی براش کار پیدا شد!
نسلی که باورشو قایم کرد تا طرد نشه!
نسلی که تو سگ دو زدن همه قهرمان شدن!
نسلی که عشقشون موبایلی شد، حرفاشون پست شد و همدردهاشون لایک و کامنت شدن!
امان امان...
نسلی که تو کارهایی انجام نداده استاد شدن!
نسلی که خیلی بیشتر از بزرگترا می فهمیدن اما همیشه تو سرشون زدن!
نسلی که مجبور شدن با هرکسی باشن تا تنها نباشن!
نسلی که برای همه چیز باید با چندین هزار نفر رقابت میکرد...کنکور، آزمون استخدامی، انتخاب رشته و...!
نسلی که یا زحمت به اندازه فیل یا پول برای سهولت در زندگی!
نسل تورم، گرونی، خدا تومن ها! چند مرده حلاجی! شیتیل! زیر میزی و حق میز...!
نسلی
که مدام بچه های جنگ رو تو سرشون کوبیدن اما شاید نفهمیدن بارها و بارها
تو زندگیشون جنگیدن و آخرش یه عده با ظاهرنمایی پیروز شدن!
نسلی که دانشجوش واحدهای درسیشو می افتاد تا نره سربازی! نسل سربازی 24 ماه بدون کسری خدمت!
نسل بنزین آزاد، صف شیر یه کیلومتر، کرایه ارزونش 300 تومن! نون سنگک هزار تومن! یک نخ سیگار 250 تومن!
نسلی که دلخوشیش، ناله و بغض هاش، عاشقیش همه مخفیانه،مخفیانه و مخفیانه...!
نسلی که اعتیادش شد اینترنت! و روز و شب آنلاین بودن و چشم انتظار یک چراغ روشن برای هم صحبتی!
نسلی که با فشن، آرایش، مد فقط خواست نشون بده که بابا "منم" آدمم، هستم!
نسلی که تو بچگی خانواده ها پدرسالار و تو سری خور و وقتی بزرگ شدن فرزند سالار و حرف گوش کن بچه!
و...
نسلی که دلش خوشه به یه سری خاطرات کودکی که تازه اونم پره از درد و مشقت بود...
دلــــــــــــــــــــــــــــــــتنگم! وای خدایا تو بهتر میدونی این نسل دلتنگ چی هستن
مدرسه و گچ و تخته سیاه نه تخته وایت بورد
زنگ تفریح و آبخوری
دفتر 60 برگ و مداد سیاه و قرمز
گل کوچیک با توپ دو رویه وسط زمستون
آقای مجری و کلاه قرمزی
خط کش های رنگ و وارنگ
قلک های قرمز و آبی که پلاستیکی بود و مدرسه میداد
زنگ ورزش وبیکاری
کارتون بل و سباستین، پینوکیو، وروجک و آقای نجار
جامدادی و مدادرنگی 6 تایی
کفش های ورزشی ( نُخ نخی قرمز و آبی)
نیایش سر صف
مدادتراش و پوست پرتقال و درست کردن تارعنکبوت!
عشق نوشتن تو صفحه چپ دفتر
عشق مبصری! نوشتن خوبها بدها
شلغم خوردن دم مدرسه تو کاغذ!
آن مان نباران، تو تو اسکاچی آنی مانی کلاچی...!
تمبره هندی، بستنی آلاسکا، آلوچه های غیربهداشتی
صابونای کاغذی
دفترای کاهی و خودکار استدلر
کارت صدآفرین
خدا خدا کردن برای اینکه معلم بگه برو از دفتر گچ بیار
نوشتن مشق زیاد و روزنامه دیواری
شوت کردن یه قوطی تو راه برگشت از مدرسه تا خونه!
اضطراب پیک نوروزی و فردا والدینت باید بیان مدرسه!
لقمه نون پنیرایی که تا سه روز تو کیف میموند
برگه های امتحانی که بالاش آبی بود (نام، نام خانوادگی، شعبه و...)
عشق برف اومدن و تعطیلی
" یواش و بی سر وصدا وسایلتونو جمع کنید برید تو حیاط "
مخلوط بیسکویت مادر و آب (سرلاک که بهش میگفتیم سلالاک!)
ثلث اول، دوم، سوم و مهر قبولیه خرداد
هر نمره ی بیست جایزه گرفتن از بابا و مامان
...
خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا گناه ما چی بود؟؟؟
بازم سلامتی همه دهه شصتیا که با همه این اوصاف هنوزم "مرام ومعرفت" تو وجودشون نمرده