آرامش
حتی یک مورد سوگواری شدید یا زدن به سروصورت دیده نشد. میزان تاثر و اندوه بطور خود بخود بالا رفته بود.
وقار
صفوف منظم برای آب و غذا. بدون هیچ حرف زننده یا رفتار خشن.
توانمندی
بعنوان نمونه معماری باورنکردنی بطوریکه ساختمانها به طرفین پیچ و تاب میخوردند ولی فرو نمی ریختند.
رحم و شفقت
مردم فقط اقلام مورد نیاز روزانه خود را تهیه کردند و این باعث شد همه بتوانند مقداری آذوقه تهیه کنند.
نظم
غارتگری دیده نشد. زورگویی یا ازدست دیگران ربودن دیده نشد. فقط تفاهم بود.
ایثار
پنجاه نفر از کارگران نیروگاه های اتمی ماندند تا به خنک کردن دستگاهها ادامه دهند.
مهربانی
رستورانها قیمتها را کاهش دادند. یک خودپرداز بدون محافظ دست نخورده ماند. دستگیری فراوان از افراد ناتوان.
آموزش
از بچه تا پیر همه دقیقا میدانستند باید چکار کنند و دقیقا همان کار را کردند.
وسایل ارتباط جمعی
در انتشار اخبار بسیار خوددار بودند. از گزارشات مغرضانه خبری نبود. فقط گزارشات آرامبخش.
وجدان
هنگامی که در یک فروشگاه برق رفت، مردم اجناس را برگرداندند سرجایشان و به آرامی فروشگاه را ترک کردند
در یکی از خیابانهای ژاپن نزدیک محل زلزله با اینکه مردم سراسیمه بدون
لباس مناسب به خیابان امده بودند و بارش برف هم اغاز شده بود چند بوتیک
لباس هم در انجا بود که شیشه ویترین انها شکسته شده بود اما با وجود سرمای
شدید مردم به هیچ عنوان به خودشان اجازه ندادند که به فروشگاه و بوتیکها
یورش ببرند تا از سرما در امان بمانند....
و اینگونه بود که ژاپن ...... ژاپن شد
تمام این مسائل نتیجه ی فرهنگ سازی درست هستش که خیلی روش کار شده .
همین شرایط رو تو کشور خودمون مقایسه کن
واقعا ژاپن ...... ژاپنه....
آره دقیقا
سلام... ما مسلمونیم ولی اینا بهتر از ما آداب دینمون رو رعایت میکنن
آدرس روی عکس و پیشنهاد جهت خوندن هم کار خوبی بود...
والا چی بگم؟؟
مرسی نظر دادی
مرسی سر زدین
راستی آدرس وبمو عوض کردم...
آدرس جدیدم همینه ک نوشتم.
مرسی گفتی
حتما سر میزنم
یعنی اونا هم مثل ما هستن
سلام
چقدر با فرهنگ کاشکی یه روزی برسه که ما هم مثل اونا
رفتار کنیم
هیشوقت نمیرسه اون روز
خیلی عالی بودواقعا عجب آدمایی هستن این ژاپنی ها...با ماها فرقی ندارن
با ما فرقی ندارن که
nisti....
هسیم همینجوری
من یه نظر دیگه ام اینجا گذاشته بودمااااااااااااااااااا
چرا میپره نظرات من؟؟؟؟؟؟؟؟//؟
تایئدش میکنم
چرا میزنی حالااا؟
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟