جالبترین ها

جالبترین ها

جالبترین مطالب علمی و عمومی
جالبترین ها

جالبترین ها

جالبترین مطالب علمی و عمومی

دلم برای معلم و مدرسه و کودکی ام تنگ شده

http://s3.picofile.com/file/7506283438/19834_516.jpg


دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز و کوه های همیشه قهوه ای  ...


دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی ...


دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته ،برای اولین زنگ مدرسه، برای واکسن اول دبستان ، برای سر صف ایستادن ها ، برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته ...


دلم برای مبصر شدن، برای خوبها و بدها ، دلم برای ضربدر و ستاره ...

دلم برای ترس از سوال معلم، کارت صد آفرین ، بیست داخل دفتر با خودکار قرمز و جا کتابی زیر میزها، جا نگذاشتن کتاب و دفتر...


دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت ...


دلم برای زنگ تفریح، برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها، برای لی‌لی کردن ...
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم، برای اردو رفتن ، برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن ...


دلم برای روزنامه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس ، برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود، برای خنده های معلم و عصبانیتش برای کارنامه ، نمره انضباط، برای مهر قبول خرداد ...


دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزو هایم، دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده ...


نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟


پی نوشت :   

                          بوی ماه مهر و مدرسه        

نظرات 12 + ارسال نظر
مهرداد جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 11:55 http://manam-minevisam.blogsky.com

با اینکه من دوران کودکی خیلی خوبی داشتم و خداروشکر، اونقدری که خواستم، داشتم. اتفاقا از نظر درسی هم خیلی زنرگ بود
ولی هیچوقت دوست ندارم دیگه به اون دوران برگردم

ولی من دوست دارررررررررم

حسین جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 22:29

واقعا آره.یادش بخیر.
ای کاش کوچیک میموندیم .بزرگی ته تنهاییه.
متن قشنگی بود دستت درد نکنه.

قربونت
مرسی سر زدی
همیشه سر بزن
واقعا کاشکی بزرگ نمیشدیم

روشنک شنبه 1 مهر 1391 ساعت 19:10 http://www.roshanak-ar.blogfa.com

امروز که مدرسه بودم بچهها رو که میدیدم بعضیاشون گریه میکردن یادخودم افتادم........

یادش بخیرررررررر.

آره یادش بخییییرررررر

+حسین + یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 00:18

بابا تو دیگه کی هستی .سلام!

این وبلاگو تنهایی جمع کردی؟مام ۶۸صفحه ای که گذاشتی رو خوندم .چشم درد گرفتم .دمت گرم

یه پیشنهاد دوستانه دارم.
وبلاگتو خوشکل تر بکن.
هرجا بشینم وبلاگتو تبلیغ میکنم .(داداش)

مخلصتیییییییییم دادا
لطف داری
راستش در مورد خوشکلی وبلاگ که گفتی خودم بیشتر سادگی وبلاگ رو دوس دارم
که بیننده توش گم نشه
همه چی در دسترس باشه و ...
همیشه سر بزن
مخلصییییییم

چکاوک یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 22:56 http://crying-cloud.blogfa.com

به جز یه آه سوزناک و گفتن " یادش بخیر " نمیشه کار دیگه ای کرد ، هر چند که واقا " یادش بخیر "
ولی یه روزیم میرسه که به یاد الان افسوس میخوریمو میگیم " یادش بخیر "
قدر الانو ... همینی که هستیمو ..... قدر زمان حالو باید بدونیم .

خوب میدونم که خیلی مامانبزرگ شدم ولی واقعیته به خدا رایت میگم

موافقم
قدر زمان حال رو هم نمیدونیم

+حسین+ یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 23:30

نه منظورم این بود که وبلاگتو یکم بهش برس .جا داره بهتر بشه

چششششششششم
مرسی سر زدین رفیق

مادرگل یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:36 http://perisanfamilies.blogfa.com/

سلام من بعد از سالها هنوز اول مهر که میشه یه احساس خوبی دارم که در تمام زندگیم نداشتم بوی پاییز از همه چیز برام دلچسب تره سالها تدریس کردم و هنوز خسته نشدم

منم هیچوقت فراموش نمیکنم
اون دوران رو
موفق باشین

مینا دوشنبه 27 آذر 1391 ساعت 20:02

واقعا چ دوران خوبی بود
ولی دانشگاهم بدنیستا!!!!!!!!!!!!

واقعاا دوران خوبی بود
مدرسه بهتره

علی پنج‌شنبه 5 دی 1392 ساعت 08:09

سلام فرزاد جان
نمی دونم خودت الان چند سالته و این عکس رو از کجا گیر آوردی
ولی با دیدن این عکس منو بردی به حال و هوای 24 سال پیش وقتی سر این کلاس بودم و داشتن عکس میگرفتن( تهران ،مدرسه 17 شهریور، کلاس دوم، خانوم مطلب پور)
چه روز هایی بود یادش بخیر

من 29 سالمه از نسل دهه شصتی ها
و عکس رو تو نت پیدا کردم و خیییلی واسم جالبه که شما تو عکس هسین و خاطره اون روز واستون زنده شد
زنده باشین

reyhan پنج‌شنبه 27 شهریور 1393 ساعت 08:37

ای کاش میشد برگردم عقب و دوباره از ته دل بخندم.نمیدونم چرا اما دیگه مثل قبل نیستم.شوهر خوبی دارم تو زندگی مشکلی ندارم خدارو شکر اما مدرسه چیز دیگه ای بود.حاضرم سه دونگ عمر باقی موندمو بدم ولی دوباره ۶ سال اخر مدرسمو زندگی کنم :(

fatima دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت 10:14

بهترین دوران زندگیم بود دوران مدرسه به خصوص دبستان
اصلا از ذهنم پاک نمیشه.تا یه کوچولو تنها میشم میرم به اون دوران.حتی آب و هوا و شکل روزام یه جور دیگه بود.واقعا آسمون چقد قشنگ بود.الان حتی طبیعت هم دیگه بهم آرامش نمیده.واقعا چرا؟؟؟میخوام فقط برگردم به اون دوران و همیشه همونجا بمونم.........

دلنوشته تون حس نوستالژیک داشت.ممنون

محبوبه یکشنبه 4 مهر 1400 ساعت 09:20

یکبار بی دغدغه
بی اضطراب و
شادمانه زیستم
و آن عالم بچگی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد